متن مداحی اذا زلزلت الارض زمین محشر عظماست
اذا زلزلت الارض ، زمین محشر عظماست
چه شوریست چه غوغاست از این حالِ زمین لرزه به دلهاست
نه پستی نه بلندی و نه دریاست ، نه پستی نه بلندی و نه دریاست
رسیدست همان روزِ قیامت همان لحظه ی موعود
که فرمود خدا زود رسد زود ، که فرمود خدا زود رسد زود
خلائق همه در حال فرارند و بی تاب و قرارند
آرام ندارند و این روز همان روز حساب است
همان روز سوال است و جواب است که مردم همه اینگونه پریشند
نه در فکر پسر یا پدر و مادر و فرزند همه در پی خویشند
و مردم همگی مست همه بی خود و مدهوش
که ناگاه رسید از سوی حق نغمه ی چاووش
الا اهل قیامت همه ساکت و سرها همه پایین
و ای جمله خلائق همه خاموش
شده گوش سراسر همه ی عرصه ی محشر پر از آیه کوثر
ملائک همه در شور غزل خوان همه سرمست شمیم گل حیدر گل یاس پیمبر
چه حالیست خبر چیست ، مگر کیست قدم رنجه نمودست به محشر
یگانه گوهر حضرت داور الله اکبر الله اکبر
یا حضرت زهرا صدیقه ی اطهر
ملائک همگی بال گشودند و فرش قدم مادر سادات نمودند
آری خبر این است ، امید همه آمد
جبریل صدا زد که خلائق انگیزه خلق دو جهان فاطمه آمد
و مبهوت جلالش همه ی ناس ، پیچید به محشر همه جا عطر گل یاس
زهراست و آن وعده ی شیرین شفاعت بر چشم ترش اشک نشستست چو الماس
بر دست کبودش اسباب شفاعت ؛ همان دست جدا از تن عباس
و زهرا شده گریانِ اباالفضل ، هم گریه کن و نوحه سرای غم چشمان اباالفضل
مردم همه ساکت همه مبهوت و حیران اباالفضل
کین فاطمه ابر کرم و رحمت و عشق است
کز او شده جاری به لب خشک زمین بارش باران اباالفضل
ناگاه همه از دهنِ یاس شنیدند ، الله قسم میدهمت جان اباالفضل
سوگند تو را حق دو دستان اباالفضل
بر فاطمه ات بار الها تو ببخشا ، هر کس که زده دست به دامان اباالفضل
هر کس که زده دست به دامان اباالفضل
و یاران اباالفضل همه مات از آن هیبت عباس انگار نه انگار که این روز حساب است
یک بار دگر روضه و گریه یک بار دگر سینه زنی غربتِ عباس
زهراست کند نوحه سرایی آری شده برپا به قیامت یک بار دگر هیئت عباس
عباس همانی که قتیل و العبرات است ، هر قطره ی مشکش آبی ز حیات است
شرمنده ز شرمندگی اش آب فرات است ، با گریه زهرا دیدند ملائک همگی اشک خدا ریخت
با دست شفیعش با نام اباالفضل و دستان شفیعش ، ترس از جگر اهل ولا ریخت
ناگاه در آن حال پریشانِ دلِ مادر سادات ، آمد ز سوی حضرت معبود ندایی
که زهرا تو همه کاره مایی ، که زهرا تو همه کاره مایی
تا باز به چشمِ همه خصم رود خار تا باز ببینند همه وعده ی دادار
تا کور شود هر که ز دنیا به حسد کرد حق تو و فرزند تو را ضایع و انکار
بخشم به تو هر کس که توئه فاطمه گویی ای شیر زن حیدر کرار
خود دانی و چشمی که شده خیس اندازه ی بال مگسی بهر علمدار
از وصف چنین قصه به محشر یکبار چه در شورمو در شینم