روزگار غریبیست نازنین دهانت را میبویند مبادا گفته باشی دوستت دارم

دوستت دارم دوستت دارم دلت را میبویند دلت را میبویند مبادا

شعله ای در آن نهان باشد روزگار غریبیست روزگار غریبیست نازنین

روزگار غریبیست نازنین آن که بر در میکوبد شبا هنگام به کشتن چراغ آمده است

نور را در پستوی خانه نهان باید کرد