وه که جدا نمی شود نقش تو از خیال من

تا چه شود به عاقبت در طلب تو حال من

ناله زیر و زار من زارترست هر زمان

بس که به هجر می دهد عشق تو گوشمال من

نور ستارگان ستد روی چو آفتاب تو

پرتو نور روی تو هر نفسی به هر کسی

می رسد و نمی رسد نوبت اتصال من