کمد پر از لباس تو میز پر از عکس توئه

هنوز تو اتاقمون میپلکن نشونه هات

وقتی که توی خلوتت منو مرور میکنی

یه قطره اشک ممکنه بشینه روی گونه هات

میپرم از خواب شبو لباسمو تن میکنم

چراغو روشن میکنم خونه رو پرسه میزنم

تا خود صبح با خودم همش کلنجار میرم

تا بلکه خوابم نبره نیای به خواب دیدنم

سعی نمیکنم تورو مجاب اومدن کنم

از کجا معلوم که سرت از این شلوغ تر نشه

از کجا معلوم دل تو یه روز برام تنگ شه و

یجور بخوای بیای پیشم که هیشکی با خبر نشه

اینکه دوستم نداشتی برام اهمیت نداشت